حدود یک هفته بعد ، Vikki پیش مسعود آمد و گفت : " از وقتی که
مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او
قندان را برداشته باشد؟"
" خب، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد . "
او در ایمیل خود نوشت :
مادر عزیزم، من نمی گم که شما قندان را از
خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید . اما در هر
صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده . "
با عشق، مسعود
روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود :
پسر
عزیزم، من نمی گم تو با Vikki رابطه داری ! ، و در ضـــمن نمی گم که تو
باهاش رابطه نداری . اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب
خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود.
با عشق ، مامان !!!
18512 بازدید
12 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
26 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian